زنان باردار ای مرد هشیار
اگروقت تحمل مار زایند...
سعدی ( گلستان ).
|| بر خود گرفتن امری را. ( از اقرب الموارد )( از قطر المحیط ). برداشتن بار کار را و بر خود گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تحمل الحمالة ؛ ای حملها. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( منتهی الارب ). || بر خود رنج و مشقت نهادن. ( آنندراج ). رنج و مشقت و آزار به خود برداشتن و با لفظ کردن و نمودن استعمال میشود. ( فرهنگ نظام ). قبول رنج و مشقت. ( ناظم الاطباء ) : آنکه سنگ در کیسه کند از تحمل آن رنجور گردد. ( کلیله و دمنه ).سعدی همیشه بار فراق احتمال داشت
این نوبتش ز دست تحمل عنان گرفت.
سعدی.
|| سپاس گفتن صنیعت را. || به گردن گرفتن صنیعت را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || نقل شهادت کسی را کردن بخاطر ادای آن شهادت بجای وی. || تحمل لفظ ضمیر را؛ دربرداشتن ضمیر را. ( قطر المحیط ). دارای ضمیر بودن لفظ. || تجلد. ( قطر المحیط ). به تکلف جلادت نمودن. || فروتنی و خضوع. ( ناظم الاطباء ). || سکوت. || بردباری و شکیبائی و صبر و شکیب و حلم و طاقت و طاقت بسیار. ( ناظم الاطباء ) : گرد مثل مگرد که علم او
از طاقت و تحمل بیرون است.
ناصرخسرو.
رنج تعلم هرچند فراوانتر تحمل نیفتد، در سخن که شرف آدمی بر دیگر جانوران بدان است این منزلت نتوان یافت. ( کلیله و دمنه ). هرکه درگاه ملوک را لازم گیرد و از تحمل رنجهای صعب... تجنب ننماید... هرآینه مراد خویش... او را استقبال واجب بیند. ( کلیله و دمنه ). سنگی گران را به تحمل مشقت فراوان از زمین بر کتف توان نهاد. ( کلیله و دمنه ). اصحاب از تعنت او شکسته خاطر میماندند و جز از تحمل چاره ای نبود. ( گلستان ).پای مسکین پیاده چند رَوَد
کز تحمل ستوه شد بُخْتی.
سعدی ( گلستان ).
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیزتحمل دریغ است از آن بی تمیز.بیشتر بخوانید ...