کم شدن، خرد شدن، خرد ساختن، تحلیل رفتن، رفته رفته کوچک شدن، تدریجا کاهش یافتن
ساییدن، تحلیل رفتن، گاز گرفتن، کندن، خاییدن، خوردن، مانند موش جویدن
سربه سر کردن، تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، از پا درامدن
وفق دادن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن
تحلیل رفتن، مردن، روبزوال نهادن
تحلیل رفتن، غذا خوردن، مصرف کردن، خوردن
تحلیل رفتن، لاغر کردن، ضعیف کردن، نزار کردن، بی قوت کردن