تحلق

لغت نامه دهخدا

تحلق. [ ت َ ح َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) حلقه بنشستن مردمان. ( تاج المصادر بیهقی ). حلقه حلقه شدن مردمان. ( زوزنی ) ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || هاله نمودن ماه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هاله گرفتن اطراف ماه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ حَ لُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) حلقه حلقه نشستن مردم ، گرد درگرفتن .

فرهنگ عمید

۱. حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم، پره بستن.
۲. هاله بستن گرد ماه.

پیشنهاد کاربران

بپرس