تحققی

لغت نامه دهخدا

تحققی. [ت َ ح َق ْ ق ُ ] ( ص نسبی ) ( فلسفه ٔ... ) فلسفه ای مبتنی بر امور ثابته. در لسان فلسفه اصطلاح تحققی در دو معنی عام و خاص اطلاق میشود:
1 - معنی عام. معنی عام این کلمه به عصر تجربه میرسد، به عصری که بهیچوجه تفکر ماوراءالطبیعی مورد توجه قرار نمیگیرد. فلسفه تحققی به این معنی قابل انطباق بر همه افکار فیلسوفان تجربی است ، البته با غمض و توسعی در کلام ، چه جان لاک و دیوید هیوم بزرگان اصحاب تجربه ، قائل به مباحث ریاضی بوده اند و جرج بارکلی توجه به خدا و روح داشته است که درزمینه های تجربی قابل ورود نیستند.
فلسفه تجربی جان استوارت میل بوجهی فلسفه تحققی است. باری اصحاب تحقق میگویند مباحث خداشناسی و ماوراءالطبیعی گرچه همواره موجودند ولی هیچگاه با وسایل موجود در دست بشر قابل جوابگویی نبوده و نمیباشند، البته بین آنها دسته هایی نیز وجود دارند که بالمره قایل بچنین مباحثی نیستند و اینگونه بحثها را مطالب فاقد معنی میدانند. در جزو این دسته اند پیروان مکتب تحقق منطقی و اصحاب عمل . در فلسفه تحققی تأکید زیاد بر پیشرفتهای علمی شده است ، ولی همواره کمیت آنها در مسائل منبعث علمی که راه حلهای تجربی ندارند لنگ میباشد. ارنست ماخ سعی کرد که روشی در زمینه اینگونه مسائل نظری علوم به وجود آورد یعنی روشهای تجربی بیابد که بر مباحث نظری قابل انطباق باشد. کارهای او بسیار دقیق و قابل تأمل است.
2- معنی خاص. اصطلاح تحققی بدین معنی مبین فلسفه اگوست کنت است. کنت قایل بود که تفکر بشر از مرحله ربانی حرکت کرده و با گذشت از مرحله ماوراءالطبیعی فعلاً وارد مرحله علمی یا تحققی شده است و آنچه امروز بشر به آن رسیده حجیت و اهمیت دارد. او ضمناً میگفت که انگیزه های مذهبی در بشر همواره موجب احیاء آن فسادی میشود که بر اثر ادیان پیغمبران برای بشر به وجود آمده است ، لذا او دین انسانی خود را اعلام کرد و برای آن دیر و تقویم و نظاماتی تأسیس نمود. در انگلیس نیز دیر کنت تشکیل گردید ولی میل که از طرفداران و متمایلین به این مذهب بود بر تشکیلات دیر کنت خرده گرفت و آنرا نفی کرد.
مرحوم فروغی در سیر حکمت آرد: اگوست کنت فلسفه را به سه قسمت یا سه مرحله تقسیم میکند: مرحله ربانی یا تخیلی ، مرحله فلسفی که تعقلی است ، مرحله علمی که تحققی است. در این مرحله تخیل و تعقل هر دو تابع مشاهده و تجربه میشوند. آنچه معتبر است امر محسوس مشهود است و مراد از این سخن این نیست که علم فقط بر جزئیات تعلق میگیرد، زیرا میدانیم که ادراک جزئیات علم نیست و علم آنست که جزئیات را تحت کلیات درآورد، ولیکن مرحله علمی به امور مطلق نمیپردازد چون آن امور به مشاهده و تجربه درنمی آیندو فقط به تخیل و توهم و تعقل در آنها بحث میشود و تخیل و تعقلی که مبنی بر مشاهده و تجربه نباشد در علم معتبر و مسلم نیست و تجربه و مشاهده ادراک امور مطلق را نمیکند فقط امور نسبی و اضافی را معلوم میسازد.آنچه بطور مطلق میتوان حکم کرد اینست که بهیچ امر مطلق نمیتوانیم معرفت پیدا کنیم ، تنها روابط و مناسبات امور را به یکدیگر میتوانیم بسنجیم ، حتی اینکه رابطه علیت و معلولیت حقیقی را نمیتوانیم دریابیم و تنها مناسباتی که مابین امور میتوانیم درک بکنیم مناسبت همبودی ( مقارنه ) در مکان و پیاپی بودن ( تعاقب ) در زمان است و این مناسبات است که به قواعد کلی درمی آوریم و علم را میسازیم. از جواهر و امور مطلق مانند جان و روان و عقل و ماده و علت نخستین که به ادراک آنها نایل نمیشویم میگذریم و عارضه ها و خاصیتها را که میتوانیم ببینیم و بسنجیم و اندازه بگیریم مورد توجه ساخته قواعد و ضوابط آنها را معلوم میکنیم و محقق میسازیم و از این روست که این مرحله را مرحله تحققی میخوانیم. ( از سیر حکمت در اروپا ج 3 صص 7 - 8 ).

پیشنهاد کاربران

بپرس