تحفیل

لغت نامه دهخدا

تحفیل. [ ت َ ] ( ع مص ) گرد کردن آب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جمع کردن چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || زینت دادن و آراستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زینت دادن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || چند گاه نادوشیدن گوسفند را به جهت فروختن تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). چند گاه نادوشیدن شتر یا گاو یا گوسفند تا شیر در پستان آن جمع گردد و مشتری بدان مغرور شود. ( اقرب الموارد ). بستن پستان ناقه. ( قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) زینت دادن ، آراستن .

فرهنگ عمید

۱. جمع کردن، گرد آوردن.
۲. آراستن.

پیشنهاد کاربران

بپرس