تحسیس. [ ت َ ] ( ع مص ) به حَس واداشتن کسی را. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( المنجد ). || احساس کردن. || ملاحظه کردن. || یافتن. || ریختن آتش بر روی خمیر جهت پختن. || پختن گوشت بر روی خاکستر گرم. ( ناظم الاطباء ).