تحسی

لغت نامه دهخدا

تحسی. [ ت َ ح َس ْ سی ] ( ع مص ) ( از «ح س و» ) آشامیدن بدرنگ. ( تاج المصادر بیهقی ). تحسی مرق ؛ آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). آشامیدن اندک اندک بمهلت. ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ): و هی [ لحوم حمیرالوحش ] تنفع اذا طبخت بماء... و تتحسی امراقها... ( ابن البیطار ). || در جمله زیر بمعنی تنفس و به ریه فروبردن آمده و لکلرک نیز آنرا «آسپیره » ترجمه کرده است : یتبخر بها فی الیوم ثلاث مرات و یتحسی العلیل دخانها فانه عجیب فی نفعه من السعال و قروح الریة. ( ابن البیطار ).

فرهنگ فارسی

آشامیدن بدرنگ تحسی مرق آشامیدن شوربا را اندک اندک بمهلت .

پیشنهاد کاربران

بپرس