تحزن

لغت نامه دهخدا

تحزن. [ ت َ ح َزْ زُ ] ( ع مص ) اندوهگین شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || اندوه نمودن بر کسی و بخشودن او. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تحزن بر چیزی و برای امری ؛ توجع [ رثا گفتن ] بر آن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) اندوه بردن اندوه خوردن . ۲- ( اسم ) اندوهناکی .

فرهنگ معین

(تَ حَ زُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) اندوه خوردن ، اندوه بردن .

فرهنگ عمید

محزون شدن، اندوهگین شدن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَحْزَنْ: غم مخور(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، چه اندوه از امری که واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
معنی لَا تَحْزَنَ: تا غم نخوری(حزن:اندوهی که بر دل سنگینی کند ، از امری واقع شده ، و چه از آنکه بخواهد واقع شود)
ریشه کلمه:
حزن (۴۲ بار)

پیشنهاد کاربران

بپرس