تحریف کردن


مترادف تحریف کردن: برگردانیدن، تبدیل کردن، تغییر دادن

معنی انگلیسی:
distort, garble, interpolate, misreport, pervert, slant, strain, stretch, torture, twist, warp, wrench, to tamper with

لغت نامه دهخدا

تحریف کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تبدیل کردن. بگردانیدن سخن یا چیزی. رجوع به تحریف شود.

فرهنگ فارسی

تبدیل کردن بگردانیدن سخن یا چیزی

مترادف ها

garble (فعل)
الک کردن، تحریف کردن

skew (فعل)
تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن

slant (فعل)
سرازیر شدن، کج کردن، کج شدن، سرازیر کردن، شیب پیدا کردن، تحریف کردن، کج رفتن

distort (فعل)
بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن

mutilate (فعل)
اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن، تحریف شدن

falsify (فعل)
ساختن، تحریف کردن، دست بردن در، باطل ساختن، تزویر کردن

فارسی به عربی

حرف , زیف , عذب , میل

پیشنهاد کاربران

دگرنمایی کردن،
🇮🇷 واژه ی برنهاده: کژگفت کردن 🇮🇷
دیگر واژگان همتا: کژگفتن، کژگویی کردن
distort
یعنی تحریف کردن /شکسته شدن/خمیدن
bend the truth
Garble
دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . جرح و تعدیل کردن. اضافه و نقصان کردن.
دستکاری کردن
دستبَری کردن
( کلام را ) دگرگون کردن
( کلام را ) گردانیدن

بپرس