تحرم. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) حرمت جستن به صحبت کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). حرمت صحبت با کسی جستن. ( زوزنی ): تحرم منه بحرمته ؛ حرمت جست به صحبت وی و پناه گرفت. ( منتهی الارب ). تمنع و تحمی بذمة. ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). و در اساس آرد: تحرم فلان بفلان ؛ با وی معاشرت کردو احترام میان ایشان محکم شد. ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) حرمت داشتن . ۲- ( اسم ) حرمت .
فرهنگ معین
(تَ حَّ رُ ) [ ع . ] (مص ل . ) حرمت داشتن .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی تُحَرِّمُ: تحریم می کنی ریشه کلمه: یا (۳۶۱ بار)