تحرس

لغت نامه دهخدا

تحرس. [ ت َ ح َرْ رُ ] ( ع مص ) احتراس. خویشتن را از چیزی نگاه داشتن. ( زوزنی ). تحرس از چیزی ؛ خود را پاس داشتن از آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خود را از چیزی نگاه داشتن. ( آنندراج ). تحفظ. ( قطر المحیط ). احتراس. توقی و تحفظ. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) در پناه شدن . ۲- پاس داشتن . ۳-( اسم ) پاسداری .

فرهنگ معین

(تَ حَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) در پناه شدن . ۲ - پاس داشتن . ۳ - (اِمص . ) پاسداری .

فرهنگ عمید

خود را نگهداری کردن، خود را از چیزی نگاه داشتن، پرهیز کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس