چو در تحدید جنبش را همی فعل و مکان گویی
و یا گردید از حالی به حالی دون یا والا.
ناصرخسرو.
|| تیز کردن کارد را بسنگ یا بسوهان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تیز کردن کارد. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). تیز کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( فرهنگ نظام ). || قصد کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تیز نگریستن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تحدید فلان بر کسی ؛ غضب کردن بر وی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || به دیر برآمدن زراعت بجهت درنگی باران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).