تحدر. [ ت َ ح َدْ دُ ] ( ع مص ) به نشیب فرودآمدن.( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). فرودآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تحدر از کوه ؛ فرودآمدن از آن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || تحدر اشک از چشم ؛ فرودویدن آن. ( از منتهی الارب ): اری ام عمرو دمعها قد تحدراً؛ ای تنزل. ( اقرب الموارد ). || ریختن باران از ابر. ( از منتهی الارب ).
(تَ حَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - فرو ریختن ، فرو دویدن . ۲ - سرازیر شدن ، به نشیب آمدن . ۳ - (اِمص . ) فروریزی ، ج . تحدرات .