تحدب

/tahaddob/

مترادف تحدب: برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن

متضاد تحدب: تعقر

معنی انگلیسی:
bulge, convexity, salience, [brain] convolution

لغت نامه دهخدا

تحدب. [ ت َ ح َدْ دُ ] ( ع مص ) برآمدن پشت و فرورفتن سینه و شکم. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). گوژپشتی و برآمدگی. ( ناظم الاطباء ). گوژپشت شدن. کوزی. || برآمده بودن. ( ناظم الاطباء ). || آویختن به چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || مهربانی کردن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).ناکدخدا ماندن زن و نامهربان شدن بر فرزندان خویش. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناکدخدا ماندن زن و مهربان شدن بر فرزندان خویش. ( قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

گوژدر آوردن، بر آمدگی پیداکردن میان چیزی
( مصدر ) ۱- کوژ شدن . ۲- بر جسته بودن مقابل تقعر. ۳- کوژ پشت گردیدن . ۴- ( اسم ) بر جستگی بر آمدگی . ۵- کوژ پشتی قوزی . جمع : تحدبات .

فرهنگ معین

(تَ حَ دُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گوژ شدن . ۲ - برجسته بودن . ۳ - (اِمص . ) برجستگی ، برآمدگی .

فرهنگ عمید

۱. (ریاضی ) گوژ درآوردن، برآمدگی پسیدا کردن میان چیزی.
۲. گوژپشتی.

مترادف ها

bulge (اسم)
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی

convexity (اسم)
تحدب، بر امدگی، حدبه، کوژی

فارسی به عربی

نتوء

پیشنهاد کاربران

" کوژی"
کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی
ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی )
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال ( فرخی )

بپرس