تحدب
/tahaddob/
مترادف تحدب: برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی، گوژ شدن
متضاد تحدب: تعقر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- کوژ شدن . ۲- بر جسته بودن مقابل تقعر. ۳- کوژ پشت گردیدن . ۴- ( اسم ) بر جستگی بر آمدگی . ۵- کوژ پشتی قوزی . جمع : تحدبات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. گوژپشتی.
مترادف ها
شکم، صعود، ورم، تحدب، بالارفتگی، بر امدگی
تحدب، بر امدگی، حدبه، کوژی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
" کوژی"
کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی
ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی )
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال ( فرخی )
کوژ بودن، برآمده بودن، کوژپشتی
ز کوژی پشت من چون پشت پیران / ز سستی پای من چون پای بیمار ( فرخی )
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت / شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال ( فرخی )