تحت کنترل دراوردن


معنی انگلیسی:
subdue

مترادف ها

curb (فعل)
فرو نشاندن، محدود کردن، ممانعت کردن، تحت کنترل دراوردن، محکم مهارکردن، دارای دیواره یا حایل کردن

subject (فعل)
تحت کنترل دراوردن، در معرض گذاشتن، مطیع کردن، در معرض بودن یا قراردادن

harness (فعل)
تهیه کردن، تحت کنترل دراوردن، مهار کردن، افسار زدن، مطیع کردن

فارسی به عربی

قید , لجام

پیشنهاد کاربران

پیشنهادهایی بسته به کاربُرد در گفتار و نوشتار :
در دست گرفتن
به دست گرفتن
به چنگ ( خود ) در آوردن
زیر پوششِ خود درآوردن/بُردن
در فرمان خود گرفتن
زیر فرمان خود بُردن
به فرمان خود درآوردن
...
[مشاهده متن کامل]

در چنگِ/چنگال خود گرفتن
در چنگِ خود گرفتار کردن/ساختن
زیر چَتر خود گرفتن/بُردن/درآوردن

بپرس