گردون و هفت اجرام او تحت الشعاع جام او
فوق الصفة زاکرام او دین مجد والا داشته.
خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 399 ).
- تحت الشعاع بودن ؛ در تداول معاصر، از خود اثری نداشتن. تحت تأثیر و اراده دیگری قرار داشتن. زیر نفوذ و تحت تأثیر افکار و اعمال دیگری بودن.- تحت الشعاع قرار دادن ؛ زیر نفوذ گرفتن کسی یا چیزی. سلب اثر و شخصیت از کسی یا چیزی کردن. اراده و افکار دیگران راتحت تأثیر افکار و اراده خود قرار دادن. اثر و نفوذ و اراده و فکری را تابع چیز دیگری قرار دادن.
- تحت الشعاع واقع شدن ؛ در جایی افتادن که قدر او چنانکه باید پیدا نباشد. تحت تأثیر کسی یا چیزی ، قدر و شخصیت خود را ازدست دادن و بی اثر واقع شدن.