تحبیر. [ ت َ ] ( ع مص ) نیکو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نیکو کردن و آراستن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و منه حدیث ابی موسی : لو علمت انک تسمع لقرأتی لحبرتها لک تحبیراً. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || نیکو نوشتن خط و آراستن سخن و شعر و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). نیکو و مزین کردن کلام و خط و شعر. ( فرهنگ نظام ). || قرار دادن حِبْر در دوات. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- نیکو کردن بیاراستن . ۲- نیکو نوشتن نیکو نگاشتن . جمع : تحبیرات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - نیکو کردن ، بیاراستن . ۲ - نیکو نوشتن .
فرهنگ عمید
۱. نیکو کردن و آراستن چیزی. ۲. خط زیبا نوشتن. ۳. سخن نیکو گفتن، آراستن سخن.