تحاض

لغت نامه دهخدا

تحاض. [ ت َ حاض ض ] ( ع مص ) برانگیخته شدن گروهی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). برانگیختن بعضی مر بعضی را. ( ناظم الاطباء ). تَحاث . ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). و منه قراءَة بعضهم : و لاتحاضون علی طعام المسکین. ( قرآن 18/89 ). ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

برانگیخته شدن گروهی برانگیختن بعضی مر بعضی را .

پیشنهاد کاربران

بپرس