تحاتت. [ ت َ ت ُ ] ( ع مص ) فروریختن برگ از درخت. و منه الحدیث : تحاتت عنه ُ ذنوبه ؛ ای تساقطت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تحاتت دندانها؛ تآکل آنها. ( از قطر المحیط ). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحات شود.
فرهنگ فارسی
فرو ریختن برگ از درخت یا تحاتت دندانها تاکل آنها .