تجویل

لغت نامه دهخدا

تجویل. [ ت َج ْ ] ( ع مص ) بسی فاواگردیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). گرد برآمدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). بسی واگردانیدن. ( زوزنی ). بسیار گردانیدن. ( آنندراج ). در تاج العروس آرد: و جَوَّل َ تجوالاً، عن سیبویه قال و التفعال بناء موضوع للکثرة کفعلت فی فعلت وفی العباب جال تجوالاً و فی التهذیب جَوَّل َ البلاد تجویلاً؛ ای جال فیها کثیراً... ( تاج العروس ج 7 ص 266 ).

فرهنگ فارسی

گرد بر آمدن بسیار گردانیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس