تجویز

/tajviz/

مترادف تجویز: اجازه، اذن، جواز، رخصت، روایی، اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن

متضاد تجویز: تحریم

برابر پارسی: رواداشتن، روادانستن، روادیدن، رواداری

معنی انگلیسی:
declaring permissible, approving, recommending, advising, allowance, approving (of), indication

لغت نامه دهخدا

تجویز.[ ت َج ْ ] ( ع مص ) روا داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( آنندراج ). روا داشتن رای کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). انفاذ. ( اقرب الموارد ) ( قطرالمحیط ). || روا داشتن امری را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روا کردن و گذراندن و مجاز قراردادن امری. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). رواداشتن و جایز گردانیدن. ( فرهنگ نظام ). || روا دیدن حکمی. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || آب دادن شتران خود را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || کشیدن شتران را یکان یکان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || روا گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روان یا رایج قرار دادن دراهم را. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جایزه دانستن، جایزشمردن، اجازه دادن، رواداشتن
( مصدر ) روا داشتنروا شمردنروا کردن جایز داشتن . جمع : تجویزات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) روا شمردن ، روا کردن .

فرهنگ عمید

جایز دانستن، جایز شمردن، اجازه دادن، روا دانستن، روا داشتن.

مترادف ها

approval (اسم)
ستایش، طرفداری، تصویب، تجویز، رخصت

prescription (اسم)
سابقه، تجویز، نسخه، امریه، نسخه نویسی، صدور فرمان

فارسی به عربی

موافقة , وصفة

پیشنهاد کاربران

در برخی کاربرد ها ، "پیش بینی" را می توان برابر کرد.
prescription
تجویز: توصیه ، فرمان ، دستور، پیشنهاد ، شیوه و یا روش براساس دستورالعمل ها ، و یا جملاتی که توصیه و فرمان می دهند که چگونه باید عمل کرد باید و نباید های منطبق با اخلاق
تجویز : یعنی دستورهای اخلاقی الزام ساز مثلا اینگونه سخن گفتن ، پوشش داشتن و غیره
تَجویز: ( پزشکی ) نسخه، دستورِ پزشکی
پروانش
صلاح دید. [ ص َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) تجویز. مصلحت دیدن. صلاح جستن. صوابدید. رجوع به صلاح و صلاح دانستن و صلاح اندیشیدن شود.
version

بپرس