تجویر. [ ت َج ْ ] ( ع مص ) بیوکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). بیفکندن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( ازقطر المحیط ). انداختن کسی را به زدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به جور منسوب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). نسبت دادن کسی را به جور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ). || برگردانیدن بنا را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): جَوَّرَ البناءَ؛ قلبه ُ و قعره ُ. ( قطر المحیط ).برگرداندن و واژگون کردن بنا. ( از اقرب الموارد ).