تجوز

لغت نامه دهخدا

تجوز. [ ت َ ج َوْ وُ ] ( ع مص ) آسان فاگرفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). آسان فراگرفتن. ( زوزنی ). آسان فراگرفتن چیزی را و چشم پوشی کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || عفو کردن گناه کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || قبول کردن درم های مغشوش. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || سبک گزاردن نماز را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). و در حدیث : اسمع بکاء الصبی فاتجوز فی صلاتی. ( اقرب الموارد ). || سخن بمجاز گفتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) آسان گرفتن آسان فرا گرفتن . ۲- عفو کردن( گناه را ).۲-سختی بمجاز گفتن . ۴- سبک گزاردن ( نماز را ) . جمع :تجوزات .

فرهنگ معین

(تَ جَ وُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - آسان گرفتن ، آسان فراگرفتن . ۳ - عفو کردن (گناه را ). ۴ - سخنی به مجاز گفتن . ۵ - سبک گزاردن (نماز را )، ج . تجوزات .

فرهنگ عمید

۱. آسان گرفتن.
۲. تحمل کردن.
۳. چشم پوشی کردن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجوز به حالت استعمال لفظ در معنای مجازی اطلاق می شود.
تجوز، از اقسام احوال لفظ و حالتی است که به هنگام استعمال لفظ در معنای مجازی، برای آن لفظ پیدا می شود.
نکته
اصل در الفاظ، عدم تجوز است، زیرا استعمال لفظ در معنای مجازی به قرینه نیاز دارد؛ بر خلاف استعمال حقیقی.

پیشنهاد کاربران

بپرس