تجنیص. [ ت َ ] ( ع مص ) مردن. || گریختن از بیم. || تیز نگریستن. || گشادن چشم از بیم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || ریخ زدن. ( منتهی الارب ): جنص بسلحه ؛ رمی به. ( قطر المحیط ).