فدیناه من خل مواف موافق
و من صاحب واف مصاف مصافق ِ.
من گویم :
در حسرت رخسار تو ای زیباروی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی.
وطواط ( حدایق السحر ).
آنست که کلمه متجانس از دیگری بحرفی زیادت باشد. ( المعجم ص 252 ). و یکی از اقسام بلاغت آنست که دبیر و شاعر دو لفظ به یک معنی بیارند و به آخر لفظ آخرین یک حرف زیادت کنند، چون نام و نامه و این قسم بتازی ستوده اند تا بغایت ، چنانکه عنصری گوید ( مضارع ):آبست و زعفران حسد تو که حاسدت
بر چشم چشمه دارد و بر چهره زعفران.
مراد چشم و چشمه است.
شاعر گوید ( هزج ):
از جام بجامه چه شبانگاه
وز جامه بجام چه تو شبگیر
شیر است غذای کودک خرد
شیره ست غذای مردم پیر.
عسجدی گوید ( هزج ):
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمه سوزن
شاها تو بزیر فر یزدان
بدخواه تو زیردست اهرمن.
دهقان فوزی گوید ( مضارع ):
تا پیل مر سپه را بر تود توده کرد
بنگر که زود مر همه را پاک زوده کرد
بخش زمانه بد علم جان جلیل را
ببرید تار و پود همه پاک پوده کرد
این پادشا بتاختن سود رفته بود
مر تازننده را طمع سود سوده کرد.
عنصری گوید ( مجتث ):
شده ست کام تو بر کامه عطا صورت
شده ست نام تو بر نامه ٔظفر عنوان.
محمد عبده گوید ( متقارب ):
سهی سروم از ناله چون نال گشته
سها مانده از غم سهیل یمانی.
مراد سها و سهیل و ناله و نالست. ( ترجمان البلاغة چ احمد آتش صص 14 - 15 ).
صاحب آنندراج در تعریف تجنیس زاید شرطی افزوده گوید: تجنیس زاید و ناقص و آن چنانست که لفظ دوم متجانس در عدد حروف کم یا بیش باشد، اگر اول است ناقص والا زاید، مثال ناقص :
در فرقت روی خوب آن طرفه پسر
از ناله چونال هستم از مویه چو موی.
موی ناقص از مویه. مثال زاید:
باری نظری ز مردمی کن
کز هجر تو چشم چشمه گشته ست.
چشمه زاید از چشم است. ( آنندراج ).