تجنید

لغت نامه دهخدا

تجنید. [ ت َ ] ( ع مص ) لشکر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). لشکر گرد کردن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). لشکر جمع کردن. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر )لشکر آراستن لشکر گرد کردن لشکرساختن . ۲- ( اسم ) لشکر آرایی .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) لشکر آراستن ، لشکر گرد کردن .

فرهنگ عمید

۱. لشکر جمع کردن، لشکر آراستن.
۲. لشکرآرایی.

پیشنهاد کاربران

بپرس