تجنی

لغت نامه دهخدا

تجنی. [ ت َ ج َن ْ نی ] ( ع مص ) جنایت نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ). گناه بر کسی بستن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ): او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359 ). || چیدن میوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

فرهنگ معین

(تَ جَ نّ ) (مص م . ) گناه بستن ، جنایت نهادن .

پیشنهاد کاربران

بپرس