تجمیل

لغت نامه دهخدا

تجمیل. [ ت َ ] ( ع مص )نیکو کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). زینت دادن و آراستن و نیکو کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زینت دادن. ( اقرب الموارد ). زینت دادن و نیکو کردن. ( از قطر المحیط ): جملک اﷲ و جمل اﷲ علیک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || تا دیر مقیم داشتن لشکر را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || پیه گداخته را خوردن. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) زینت دادن آراستن نیکو کردن . ۲-( اسم ) آراستگی . جمع : تجمیلات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) زینت دادن ، آراستن .

فرهنگ عمید

زیبا ساختن، زینت دادن، نیکو کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس