تجمیع

/tajmi~/

لغت نامه دهخدا

تجمیع. [ ت َ ] ( ع مص ) به یک جا گرد کردن. ( زوزنی ). گرد کردن. ( ترجمان عادل بن علی ). فراهم آوردن. ( دهار ).بسیار گرد آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیک جمع کردن. ( آنندراج ). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || فراگرفتن ماکیان بیضه ها را در زیر شکم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || به نماز جمعه حاضر شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). به نماز جمعه رفتن. ( آنندراج ). در جمعه و جماعت حاضر شدن و نماز گزاردن. ( از قطر المحیط ). به نماز آدینه آمدن. ( زوزنی ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) گرد کردن بسیار گرد آوردن . ۲- ( مصدر ) بنماز جمعه حاضر شدن ۳- ( اسم ) گرد آوری . جمع : تجمیعات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) گرد کردن ، بسیار گرد کردن . ۲ - (مص ل . ) به نماز جمعه حاضر شدن . ۳ - (اِمص . ) گردآوری .

واژه نامه بختیاریکا

دو به یک

پیشنهاد کاربران

گرد آمده ، گرد آوری شده
تو را خدا سعی کنیم در گفتگوی روز مره و در نوشتار از کلمات و جملات فارسی استفاده کنیم ، العان کلمات بیگانه بخصوص عربی در متون نوشتاری و گفتاری ما زیاد شده باید واژگان پارسی استفاده شود ، در صدا سیما اگر
...
[مشاهده متن کامل]
کسی خارجی حرف بزنه مورد اخطار قرار میگیره و انگار عربی خارجی نیست فقط انگلیسی و اروپا یی خارج بحساب می آید، آیندگان از ما می پرسند

integration
معادل مونتاژ
یکتاشده، یگانه شده، یکی شده
یکتا شده
گرد آوری
یک جا سازی
تجمیع: [ اصطلاح معماری و شهر سازی ] عکس عمل تفکیک است. تبدیل چند قطعه زمین مستقل و جدا به یک قطعه زمین ششدانگ اعم از اینکه قطعات اولیه مشاع باشد یا ششدانگ.
این واژه اربی است و پارسی آن این است:
انژه onže ( پارسی دری: عنجه onje )

بپرس