تجمیش. [ ت َ ] ( ع مص ) بازی کردن و سخن با زنان گفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). با جاریه مغازله و ملاعبه کردن. ( از قطر المحیط ). || مساعدت و معاضدت کردن کسی را. ( از قطر المحیط ).
فرهنگ فارسی
بازی کردن و سخن با زنان گفتن یا مساعدت و معاضدت کردن کسی را .
فرهنگ عمید
بازی کردن و عشق ورزیدن با زنان: خامش کنم تا حق کند او را سیه روی ابد / من دست در ساقی زنم چون مستم از تجمیش او (مولوی۲: ۱۴۹۹ ).