تجمیر. [ ت َ ]( ع مص ) فراهم آوردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || گره زدن زن گیسوان را پس قفا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). موی بر قفا و گره برزدن.( تاج المصادر بیهقی ). موی سر را جمع کردن زن و بر پس سر بستن. ( آنندراج ). || دل خرما بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بریدن پیه خرمابن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || لشکر در ثغر فروگذاشتن. ( تاج المصادر بیهقی ). داشتن سپاه در برابر دشمن روزگاری دراز. ( مفاتیح ). مقیم گردانیدن لشکر را به دارالحرب و بازنگردانیدن آنها را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). لشکر را دلیر داشتن بر جای دشمن. ( آنندراج ). حبس کردن لشکر در زمین دشمن و بازنگردانیدن آنان از ثغر.( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ): لاتجمروا الجیش فتفتنوهم. ( حدیث ) ( اقرب الموارد ). || خوشبوی گردانیدن به بخور. ( تاج المصادر بیهقی ). بخور دادن جامه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سنگ جمار انداختن. ( تاج المصادر بیهقی ). سنگ ریزه انداختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || گرد آمدن قوم بر کاری. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).