تجلیه
لغت نامه دهخدا
فانتضلنا وابن سلمی قاعد
کعتیق الطیر یغضی و یجل.
ای و یجلی فحذف الیا کما فی نحو اذا بلغت الروح التراق ؛ ای التراقی. ( اقرب الموارد ). || تعبیر ضمیر خود کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).
تجلیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از: «ج ل ی » ) آشکارکردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ): ان اﷲ یجلی الساعة؛ ای یظهرها. ( اقرب الموارد ). خداوند آشکار می کند قیامت را. ( ناظم الاطباء ). || پیشی گرفتن در حلبه. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
دانشنامه اسلامی
[ویکی اهل البیت] تجلیه یعنی خود را به اعمال دینی متجلی ساختن و به تعبیر دیگر در قالب اعمال مذهبی متجلی شدن.
هدف از تجلیه آن است که انسان اعمال مذهبی را بدان صورت که شارع مقدس خواسته است، به جا آورد؛ یعنی نماز، روزه و سایر عبادات را به شیوه ای درست انجام دهد و به طور خلاصه دو چیز را به جد باید در نظر بگیرد:
هدف از تجلیه آن است که انسان اعمال مذهبی را بدان صورت که شارع مقدس خواسته است، به جا آورد؛ یعنی نماز، روزه و سایر عبادات را به شیوه ای درست انجام دهد و به طور خلاصه دو چیز را به جد باید در نظر بگیرد:
wikiahlb: تجلیه
پیشنهاد کاربران
مظهر حق
متجلی حق
متجلی حق