تجلیه

لغت نامه دهخدا

( تجلیة ) تجلیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از: «ج ل و» ) روشن و هویدا کردن کار را بر کسی. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). هویدا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغة ). پیدا کردن. ( ترجمان عادل بن علی ) ( مجمل اللغة ). روشن کردن. ( دهار ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زدودن و مجلی و روشن و آشکار کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). جلا دادن و روشن کردن. ( فرهنگ نظام ). || دادن عروس را، شوی وی کنیز یا غیر آن وقت جلوه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کنیزکی که شوی دهد عروس خود را وقت زفاف. ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تیز نگریستن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). برداشتن باز سر را و بتأمل نگریستن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || چشم انداختن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). چشم انداختن به چیزی چنانکه شاهین شکار خود را نگرد. لبید گوید:
فانتضلنا وابن سلمی قاعد
کعتیق الطیر یغضی و یجل.
ای و یجلی فحذف الیا کما فی نحو اذا بلغت الروح التراق ؛ ای التراقی. ( اقرب الموارد ). || تعبیر ضمیر خود کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ).

تجلیة. [ ت َ ی َ ] ( ع مص ) ( از: «ج ل ی » ) آشکارکردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطرالمحیط ): ان اﷲ یجلی الساعة؛ ای یظهرها. ( اقرب الموارد ). خداوند آشکار می کند قیامت را. ( ناظم الاطباء ). || پیشی گرفتن در حلبه. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) روشن کردن پیدا کردن زدودن . ۲- تهذیب ظاهر است بسبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند.

فرهنگ معین

(تَ یَ یا یِ ) [ ع . تجلیة ] (مص م . ) ۱ - روشن کردن ، پیدا کردن ، زدودن . ۲ - تهذیب ظاهر است به سبب استعمال نوامیس و احکام الهی و امتثال اوامر و نواهی خداوند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] تجلیه یعنی خود را به اعمال دینی متجلی ساختن و به تعبیر دیگر در قالب اعمال مذهبی متجلی شدن.
هدف از تجلیه آن است که انسان اعمال مذهبی را بدان صورت که شارع مقدس خواسته است، به جا آورد؛ یعنی نماز، روزه و سایر عبادات را به شیوه ای درست انجام دهد و به طور خلاصه دو چیز را به جد باید در نظر بگیرد:

پیشنهاد کاربران

بپرس