تجلیات
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
سلیم
تجلیات: جلوه ها، نمایان ها
تجلیات: جلوه ها، نمایان ها
تجلی کردن:گُرازیدن، بن اکنون این پویه هست:گُراز، گُرازش
تجلی: گُرازش، پرویزش ( پرویزه=جلوه ) ، نمود، زاکی ( فرهنگ پهلوی )
تجلی: گُرازش، پرویزش ( پرویزه=جلوه ) ، نمود، زاکی ( فرهنگ پهلوی )
نمایان شده ها