تجلل. [ ت َ ج َل ْ ل ُ ] ( ع مص ) برستور نشستن. ( زوزنی ). برآمدن بر چیزی. || گرفتن معظم چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ). || پوشیدن لباس را. ( اقرب الموارد ).