تجفجف. [ ت َ ج َ ج ُ ] ( ع مص ) خشک شدن. ( زوزنی ). نیم خشک گردیدن جامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ): تجفجف الثوب ابتل ثم جف و فیه ندی فان یبس کل الیبس قیل قف. ( اقرب الموارد ). تر شد جامه پس خشکیدو در او نمی هست. ( شرح قاموس ). || پر بادگردیدن پرنده. ( منتهی الارب ). انتفاش. ( اقرب الموارد ). || فروگرفتن بیضه ها را زیر پرهای خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). حرکت کردن پرنده بالای تخم و پوشیدن آن را با دو بال خود. ( اقرب الموارد ).