تجفاف
لغت نامه دهخدا
تجفاف. [ ت ِ ] ( ع اِ ) ج ، تجافیف ؛ برگستوان. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ). خفتان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). جوالیقی آرد: تجفاف فارسی معرب و اصل آن به فارسی «تن باه » یعنی حارس بدن است. و فی الحدیث : قال ابوفرقد: و رایت علی تجافیف ابی موسی الدیباج. ( المعرب ص 91 ).
فرهنگ فارسی
خشک کردن چیزی را .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید