تجعید

لغت نامه دهخدا

تجعید. [ ت َ ] ( ع مص ) بُشک کردن موی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( مجمل اللغه ) ( دهار ). ترجیل. ( مجمل اللغه ). مرغول کردن موی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). جعد کردن موی. ( آنندراج ): بفاحم زیَّنَه التجعید. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) پیچدار کردن ( زلف ) جعد دادن مرغول کردن بشک کردن .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) پیچ دار کردن ، جعد دادن .

فرهنگ عمید

پیچ وتاب دادن موی، پیچیده ساختن موی سر.

پیشنهاد کاربران

بپرس