رها کردن، تجزیه کردن، ازاد کردن
ربودن، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهر گرفتن از، بردن
تجزیه کردن، از هم پاشیدن، متلاشی شدن، متلاشی کردن
تجزیه کردن، درهم شکستن، از اثر انداختن، تقسیم بندی کردن
تجزیه کردن، تجزیه شدن، جمله را تجزیه کردن
تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کردن
تجزیه کردن، جداکردن، اندامهای کسی را بریدن
تجزیه کردن، تشریح کردن، کالبد شناسی کردن، قطعه قطعه کردن
خرد کردن، تجزیه کردن، ریز ریز کردن، پودر شدن یا کردن، پودر کردن
تجزیه کردن، تجزیه شدن
تجزیه کردن، از جسم جدا کردن
جدا کردن، تجزیه کردن، قطع نظر کردن
جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن