تجزی

لغت نامه دهخدا

تجزی. [ ت َ ج َزْ زی ] ( ع مص ) جزء جزء شدن و قبول تجزیه کردن. ( فرهنگ نظام ). تجزی که در میان فقها بیاء معمول است و گویند تجزی در اجتهاد ممکن است یا نه در اصل تجزؤ به همزه است. ( خیام پور. نشریه دانشکده ادبیات تبریز سال اول شماره 2 ). || ( اصطلاح علم اصول ) تجزی در اصطلاح علمای اصول آنست که کسی در یک یا چند باب از مسائل فقه بمرحله اجتهاد رسیده باشد، نه در تمام ابواب فقه و تجزی نزد اصولیان محل خلاف است و بر فرض امکان متجزی میتواند در مسائلی که در آن مجتهد است بعلم خود عمل کند و در مسائل دیگر محتاج به تقلید است.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) قسمت شدن بهره شدن : غیر قابل تجزی . جمع : تجزیات .

فرهنگ معین

(تَ جَ زّ ) [ ع . ] (مص ل . ) قسمت شدن ، بهره شدن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَا تَجْزِی: جزا نمی گیرد(مؤنث)
ریشه کلمه:
جزی (۱۱۸ بار)

پیشنهاد کاربران

تجزی در اجتهاد آن است که مجتهد بتواند برخی از احکام را از ادله استنباط کند و برخی را نتواند.
کفایت می کند
پاداش می دهد
بهره می دهد
بی نیاز می کند
جزا داده می شود

بپرس