تجزع

لغت نامه دهخدا

تجزع. [ ت َ ج َزْ زُ ] ( ع مص ) قسمت کردن چیزی را. ( اقرب الموارد ). بخش کرده گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ): فتفرق الناس عنه ُ الی غنیمة فتجزعوها؛ ای اقتسموها. ( اقرب الموارد ). شکسته گردیدن عصا. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پاره پاره و متفرق شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ): قال الراعی : رُمحه ُ فی الدارعین تجزعاً. ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس