تجریع. [ ت َ ] ( ع مص ) فروخورانیدن خشم و جز آن. ( بحر الجواهر ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || فرو خورانیدن آب کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || نوشانیدن کسی را جرعه جرعه. ( از قطر المحیط ). || ریختن آشامیدنی در حلق کسی به اکراه. ( از قطر المحیط ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آشامیدن چشانیدن فرو خورانیدن . جمع : تجریعات .
فرهنگ معین
(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - کم کم نوشانیدن . ۲ - فرو خوردن خشم .