تجرم

لغت نامه دهخدا

تجرم. [ ت َ ج َ ر رُ ] ( ع مص ) تمام شدن سال. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). گذشتن سال. ( اقرب الموارد ). گذشتن سال و تمام شدن آن. ( قطر المحیط ) :
دمن تجرم بعد عهد انیسها
حجج خلون حلالها و حرامها.
لبید ( از اقرب الموارد ).
|| گذشتن شب و تمام گردیدن و کذلک : تجرم النهار و غیره. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تمام شدن و گذشتن شب. ( آنندراج ). گذشتن شب و تمام گردیدن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). || گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || کسی را جرمی نهادن. ( تاج المصادر بیهقی ). دعوی گناه کردن بر کسی که نکرده است. ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || خرمای ریخته را برچیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) گذشتن بسر آمدن . ۲- گناه کردن . ۳- ( مصدر ) خرمای ریخته را چیدن .

فرهنگ معین

(تَ جَ رُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - گذشتن ، به سر آمدن . ۲ - گناه کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس