تجرجم

لغت نامه دهخدا

تجرجم. [ ت َ ج َ ج ُ ] ( ع مص ) افتادن مرد. ( اقرب الموارد ). افتادن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بچاه فروافتادن چیزی. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). بچاه فرورفتن. || شکسته و ویران گردیدن. به آخر رسیدن شب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درآمدن وحشی درجای باش خود و فراهم گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بسیار نوشیدن و خوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

افتادن مرد . افتادن . یا بچاه فرو افتادن چیزی . بچاه فرو رفتن . یا شکسته و ویران گردیدن . به آخر رسیدن شب . یا در آمدن وحشی در جای باش خود و فراهم گردیدن . یا بسیار نوشیدن و خوردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس