تجدیع. [ ت َ ] ( ع مص ) بدخوار گردانیدن مادر کودک را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || هر دو گوش خر بریدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جدعاً لک گفتن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از منتهی الارب ). و آن دعائی است و معنی آن اینست که خداوند او را گرفتار جدع کند یعنی خیر را از او قطع نماید و او را ناقص و معیوب سازد. || پژمرده کردن قحط گیاه را بسبب انقطاع باران. ( اقرب الموارد ). پژمرده کردن قحط گیاه را. ( منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ) :
و غیث مریع لم یجدع نباته
ولته افانین السماکین اهلب.ابن مقبل ( از اقرب الموارد ).
|| سخت بریدن لب یا گوش یا بینی. ( آنندراج ). || حبس کردن. ( آنندراج ).