تجحم

لغت نامه دهخدا

تجحم. [ ت َ ج َح ْ ح ُ ] ( ع مص ) سوختن از حرص و بخل. ( اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || دلتنگ گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تنگ گردیدن جا. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ فارسی

سوختن از حرص و بخل . یا دلتنگ گردیدن .

پیشنهاد کاربران

بپرس