تجبر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) بزرگی کردن ۲.- ( اسم ) سرکشی گردنکشی گرد نفرازی .جمع : تجبرات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه آزاد فارسی
تَجَبّر
(در لغت به معنای گردنکشی، تکبّر و درست و نیکوحال گردیدن) در اصطلاح کلام ۱. به عنوان صفت ذات حق تعالی، بدان معناست که خداوند دارای عظمت و بزرگی است و قاهری دست نیافتنی است؛ ۲. به عنوان صفت فعل: الف. به معنای هستی بخشی و کمال بخشی است؛ ب. به معنای اصلاح امور و سامان بخشیدن به حال شکستگان؛ ج. به این معنا که اگر خداوند بخواهد، می تواند بندگان را مجبور کند و خلق را بر مراد خود وادارد.
(در لغت به معنای گردنکشی، تکبّر و درست و نیکوحال گردیدن) در اصطلاح کلام ۱. به عنوان صفت ذات حق تعالی، بدان معناست که خداوند دارای عظمت و بزرگی است و قاهری دست نیافتنی است؛ ۲. به عنوان صفت فعل: الف. به معنای هستی بخشی و کمال بخشی است؛ ب. به معنای اصلاح امور و سامان بخشیدن به حال شکستگان؛ ج. به این معنا که اگر خداوند بخواهد، می تواند بندگان را مجبور کند و خلق را بر مراد خود وادارد.
wikijoo: تجبر
پیشنهاد کاربران
گردنکشی
جور و ستم
جباریت
ستمکاری
. . . چون این بشنودم و تهور و تجبر او می شناختم. . .
کلیله و دمنه
جور و ستم
جباریت
ستمکاری
. . . چون این بشنودم و تهور و تجبر او می شناختم. . .
کلیله و دمنه