تجبجب. [ ت َ ج َ ج ُ ] ( ع مص ) قدید کردن.( زوزنی ). توشه گرفتن مرد وشیقه را و آن گوشتی است که آن را یک جوش داده قدید سازند تا دیر ماند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): تجبجب الرجل ُ؛ قدد اللحم وشیقة. ( قطر المحیط ). اذا عرضت منها کهاة سمینة فلا تهد منها و اتشق و تجبجب. ( اقرب الموارد ).