تجاوز

/tajAvoz/

مترادف تجاوز: اجحاف، تخطی، تخلف، تعدی، تعرض، دست درازی، دست اندازی، حدشکنی، مرزشکنی، هتک عصمت، عمل منافی عفت به عنف، اغماض، چشم پوشی، عفو، گذشت، اجحاف کردن، تخطی کردن، حدشکنی کردن، سرپیچی کردن

برابر پارسی: دست درازی، بیرون از اندازه، تازش، چنگ اندازی

معنی انگلیسی:
aggression, breach, encroachment, impingement, inroad, offense, transgression, trespass, violation, invasion, misfeasance

لغت نامه دهخدا

تجاوز. [ ت َ وُ ] ( ع مص ) عفو کردن گناه کسی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). درگذشتن ازگناه. ( ترجمان عادل بن علی ) ( آنندراج ) : سزاوار عاطفت خداوند عالم سلطان بزرگ... که آنچه به اول رفته از بندگان تجاوز فرمایند. ( تاریخ بیهقی ). هر کار بقصد نقض عهد منسوب نباشد مجال تجاوز... فراختر باشد. ( کلیله و دمنه ). رسولان بشفاعت تجاوز از زلات اخلاطیان چند نوبت بفرستادند. ( جهانگشای جوینی ). || چشم پوشیدن و اغماض کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || از حد درگذشتن در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). از حد درگذشتن. ( آنندراج ). افراط. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). درگذشتن. ( دهار ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). از حد درگذشتگی وریژک. ( ناظم الاطباء ). بگذشتن از چیزی. ( ترجمان عادل بن علی ). تخطی. تعدی. بیرون شدن از حد و حق و عدل.

فرهنگ فارسی

ازحددرگذشتن، ا حدخودبیرون شدن، خارج شدن
( مصدر ) ۱- در گذاشتن فرا گذاشتن . ۲- گذشت کردن . ۳- گذشتن : (( از حد خود تجاوز نکن . ) ) ۴- ( اسم ) گذشت عفو . ۵- در گذشتگی از حد . جمع : تجاوزات .

فرهنگ معین

(تَ وُ ) [ ع . ] (مص ل . ) درگذاشتن ، فراگذاشتن .

فرهنگ عمید

۱. حملۀ نظامی یک یا چند کشور به یک یا چند کشور دیگر.
۲. آسیب رساندن یا از میان بردن حقوق دیگران.
۳. خارج شدن از اندازه.
۴. [قدیمی] گذشت، بخشش.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تجاوزبه معنی گذشتن از حد در ابواب مختلف فقه آمده است.
اگر گذشتن از حد نسبت به دیگران باشد از آن به تعدی و ظلم تعبیر می‏شود. چنان‏که از تجاوز نسبت به افعال انسان در ارتباط با خودش به افراط ، اسراف و تبذیر تعبیر می‏شود. این عنوان به مناسبت در بابهایی نظیر طهارت، صلات، صوم، حج، جهاد و دیات به کار رفته است.

تجاوز در باب طهارت
اگر خون دیدن زن از ده روز تجاوز کند، مازاد بر ده روز حکم حیض ندارد، بلکه استحاضه بوده و محکوم به احکام آن است .
اگر نجاست مخرج غائط از حد معمول تجاوز کند، با سنگ و پارچه و مانند آن پاک نمی‏شود بلکه تنها با آب پاک می‏گردد . به نظر مشهور در شستن دستها و صورت در وضو، تجاوز از دو بار، بدعت و حرام است.

تجاوز در باب حج
برای کسی که قصد ورود به مکه را دارد تجاوز از میقات جز در موارد استثنا شده، بدون احرام جایز نیست.


تجاوز در باب جهاد
...

[ویکی فقه] تجاوز (فقه). تجاوزبه معنی گذشتن از حد در ابواب مختلف فقه آمده است.
اگر گذشتن از حد نسبت به دیگران باشد از آن به تعدی و ظلم تعبیر مى‏شود.
منتقی الاصول ج ۴، ص۴۴۵.
اگر خون دیدن زن از ده روز تجاوز کند، مازاد بر ده روز حکم حیض ندارد، بلکه استحاضه بوده و محکوم به احکام آن است .
المبسوط ج۱، ص۶۹.
براى کسى که قصد ورود به مکه را دارد تجاوز از میقات جز در موارد استثنا شده، بدون احرام جایز نیست.
مناسک حج -امام خمینى-ص ۵۹.
...

دانشنامه آزاد فارسی

تجاوز (سیاست). تجاوز (سیاست)(aggression)
در سیاست، حمله ای بی دلیل و غالباً متضمن تهدیدات روزافزون، به قصد مرعوب کردن حریف. اقدامات آلمان نازی به رهبری آدولف هیتلر در دهۀ ۱۹۳۰، که به جنگ جهانی دوم منجر شد، نمونه ای از تجاوزگری به شمار می رود. تهاجم عراق به ایران در ۱۹۸۰ (۱۳۵۹ش) و به کویت در ۱۹۹۰ نیز به منزلۀ اقدامی تجاوزگرانه محکوم شده است. این اصطلاح نخستین بار رسماً در ۱۹۱۹ در پیمان ورسای که در آن سخن از «تجاوز آلمان» به میان آمد، به کار برده شد. اصطلاح «تجاوز» در میثاق جامعۀ ملل هم گنجانیده شد، و دولت های عضو این سازمان موظف شدند به تمامیت ارضی و استقلال سیاسی موجود همۀ اعضا احترام بگذارند و از آن ها دربرابر تجاوز خارجی حمایت کنند. در کنفرانس ۱۹۴۴ در دامبارتون اوکس طرحی آماده شد که برخلاف میثاق جامعۀ ملل، که تجاوزگر را به ندامت فرا می خواند، به هیچ گونه اصولی استناد نمی کرد، اما مشتمل بر ترتیباتی عملی برای مهارِ تجاوزگر بود. در این کنفرانس شورای امنیتی نیز در نظر گرفته شد که می بایست علاوه بر مسئولیتِ حفظ صلح، تعیین کند آیا رفتار کشوری تجاوزگرانه است یا نه. این پیشنهادها سال بعد در منشور سازمان ملل متحد گنجانده شد و از آن زمان به این سو در مواردی چون کره، کنگو (لئوپولدویل ـ کینشاسا)، اسرائیل در خاورمیانه، و تهاجم ترکیه به قبرس در ۱۹۷۴، به آزمون گذاشته شد.

مترادف ها

violation (اسم)
نقض عهد، تعدی، تجاوز، بلاء، نقض، تخلف، تخطی

offense (اسم)
توهین، حمله، رنجش، دلخوری، تجاوز، یورش، اهانت، گناه، بزه، تقصیر، لغزش، هجوم، قانون شکنی

attack (اسم)
حمله، تجاوز، یورش، تعرض، تاخت، تاخت و تاز، تکش، اصابت یا نزول ناخوشی

assault (اسم)
حمله، تجاوز، یورش، حمله به مقدسات، اظهار عشق

belligerence (اسم)
جنگ، تجاوز، محاربه، کج خلقی

infringement (اسم)
تعدی، تجاوز، تخلف

encroachment (اسم)
تجاوز، دست اندازی، تخطی

transgression (اسم)
تجاوز، گناه، خطا، تخلف، سر پیچی، عصیان

belligerency (اسم)
تجاوز، حالت ادم متجاوز

overrun (اسم)
تجاوز، تجاسر، اب لبریز شده

فارسی به عربی

انتهاک , تجاوز , حالة الحرب , عداء , مخالفة , هجوم

پیشنهاد کاربران

نگره های فارسی نیما و گیرا به سان جایگزینی برای واژگان عربی متجاوز ( تجاوز کننده ) و تجاوز :
برافزون - نمونه: “قدرت برافزون این مقام، نگرانی هایی را ایجاد کرده است.
”مرزپوش ( مرز پوش ) - نمونه: “رفتار مرزپوش او بانی ناخوشی همکارانش شد. ”
...
[مشاهده متن کامل]

پاگستر ( پا گستر ) - نمونه: “آن پاگستری بود که به حریم خصوصی دیگران احترام نمی گذاشت. ”
فرارو ( فرا رو ) - نمونه: “سیاست های فراروی دولت با اعتراض مردم روبرو شد. ”
فرامرز ( فرا مرز ) - نمونه: “رفتار فرامرز او در جلسه، همه را شوکه کرد. ”
حدبر ( حد بر ) - نمونه: “قوانین جدید برای مقابله با حدبران تصویب شد. ”
فراپا ( فرا پا ) - نمونه: “فراپا بودن در روابط اجتماعی پسندیده نیست. ”
مرزرُبا ( مرز ربا ) - نمونه: “مرزرباها در سازمان شناسایی و اخراج شدند.
بیش رو ( بیش رو ) - نمونه: “بیش روها در مصرف منابع، آینده را به خطر می اندازند. ”
فراخیز ( فرا خیز ) - نمونه: “فراخیزان در این جامعه جایی ندارند. ”
گذرگر - نمونه: “او گذرگری بود که به حقوق دیگران اهمیت نمی داد. ”
حقربا ( حق ربا ) - نمونه: “حقرباها در جامعه جایگاهی ندارند. ”
فراجهش ( فرا جهش ) - نمونه: “فراجهش این مدیر باعث اغتشاش در سازمان شد. ”
پیش دو ( پیش دو ) - نمونه: “پیش دویی او در کارها بدون هماهنگی، مشکل ساز است. ”
فرارس ( فرا رس ) - نمونه: “فرارسان همیشه با مشکل روبرو می شوند. ”
فراره ( فرا ره ) - نمونه: “فراره بودن در کار، احترام حرفه ای را از بین می برد.
فراپَر ( فرا پر ) - نمونه: “فراپرها در محیط کار دوستی پیدا نمی کنند. ”
حق گیر ( حق گیر ) - نمونه: “حق گیران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
ورادست ( ورا دست ) - نمونه: “ورادستی او در اختیاراتش مشکل ساز شده. ”
حدگسل ( حد گسل ) - نمونه: “حدگسلی این کارمند سبب شد اخراج شود. ”
فراجو ( فرا جو ) - نمونه: “فراجویان در این سازمان جایی ندارند. ”
حق پوش ( حق پوش ) - نمونه: “حق پوشان دیر یا زود شناسایی می شوند. ”
حق تاز ( حق تاز ) - نمونه: “حق تازی در روابط انسانی نابخشودنی است. ”
مرزکوب ( مرز کوب ) - نمونه: “مرزکوبان حقوق دیگران را زیر پا می گذارند. ”
فراکش ( فرا کش ) - نمونه: “فراکشی او از اختیاراتش باعث بی نظمی شد. ”
رَدمرز - نمونه: “رَدمرز بودن او همه را آزرد. ”
فراپی - نمونه: “فراپی در کارش باعث اخراجش شد. ”
برگذر - نمونه: “برگذران حقوق دیگران را نادیده می گیرند. ”
فراپو - نمونه: “فراپویی او در این پروژه مشکل ساز شد. ”
حق خور - نمونه: “حق خوری در هیچ شرایطی پذیرفتنی نیست. ”
فراجه - نمونه: “فراجه بودن او همه را ناراحت کرد. ”
رخنه گر - نمونه: “رخنه گران حریم دیگران احترام ندارند. ”
بیش کش - نمونه: “بیش کشی او در اختیارات مشکل ساز بود. ”
مرزخر - نمونه: “مرزخری در هیچ محیطی پذیرفته نیست. ”
فراچش - نمونه: “فراچشی او در این موضوع نابخشودنی بود. ”
تنداز - نمونه: “تندازی او در این جلسه غیرحرفه ای بود. ”
فراگر - نمونه: “فراگرها محبوب نیستند. ”
پارد ( پا رد شدن ) - نمونه: “پاردها در تیم جایی ندارند. ”
مرزشُد - نمونه: “مرزشُد بودن او آزاردهنده بود. ”
بیشخو - نمونه: “بیشخویی او مشکل ساز شد. ”
تاشکن ( تا شکستن ) : “تاشکن ها رعایت نمی کنن. ”
رهگم ( راه گم کردن ) : “رهگم بودن یعنی خط قرمز رو رد کردن. ”
فراپیچ ( فرا پیچیدن ) : “فراپیچ ها قانون رو دور می زنن. ”
تشر ( تند شر ) : “تشر بودنش همه رو اذیت می کنه. ”
برزش ( بر زشتی ) : “برزش ها رو باید گوشمالی داد. ”
پیشتک ( پیش تکاپو ) : “پیشتک ها به حریم بقیه احترام نمی ذارن. ”
تَرپا ( تر پا گذاشتن ) : “تَرپا بودن تو امتحان یعنی تقلب کردن. ”
تَخش ( تخطی شکستن ) : “تَخش ها جایی تو تیم ما ندارن. ”
بِش ( بی شرمی ) : “بِش بودنش باعث شد از تیم بیرونش کنن. ”
پیشر ( پیش رفتن ) : “پیشرها از حد خودشون خارج میشن. ”
نَف ( نفوذ فشار ) : “نَف بودنش باعث شد همه ازش دوری کنن. ”

سلیم
تجاوز: گذشتن از گرداگرد پیرامون یک سرزمین یا زیستگاه یا آدمی.
* دست درازی کردن با خشونت یا بی خشونت به هر آدمی چه خانم و دختر یا آقا و پسر باشد.
در مطلب قبلی ( الف ) فعل /تَجَاوَزْ /جا افتاده بود اصلاح می کنم:
تَجَاوَزْ/فعل امر عربی به معنی: درگذر، گذشت کن، عفو کن، ببخش
تَجَوَز/فعل امر عربی به معنی: درگذر، گذشت کن، عفو کن، ببخش
مثال : در دعا برای میت در نماز جنازه
159/4 ( ( اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَابْنُ أَمَتِکَ احْتَاجَ إِلَی رَحْمَتِکَ، وَأَنْتَ غَنِیٌّ عَنْ عَذَابِهِ، إِنْ کَانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِیْ حَسَنَاتِهِ، وَإِنْ کَانَ مُسِیْئاً فَتَجَاوَزْ عَنْهُ ) ) [1]
...
[مشاهده متن کامل]

( اى الله! این شخص بنده‏ ى تو و فرزند کنیز تو است که به رحمت تو نیازمند است، و تو از عذاب دادن او بی نیازى، اگر نیکوکار است بر نیکی‏هایش بیفزاى، و اگر بدکار است از او گذشت بفرما ) .
منبع:
[1] الحاکم و آنرا صحیح دانسته و ذهبی با او موفقت کرده است 1/359، ونگا: أحکام الجنائز أثر ألبانی ص125.

درازدستی
دست درازی
کردن
تجاوز: فراتر رفتن از حیطه ی قانونی ـ فرهنگی، اخلاقی و یا طبیعی خویش و ایجاد ناهمخوانی با یک پدیده با تازش و یا دست اندازی به روند طبیعی آن. ( https://www. cnrtl. fr/definition )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زاستر zāstar ( دری ) .
...
[مشاهده متن کامل]

تعدی: اقدام گام به گام یا ناگهانی برای بالا کشیدن دارایی دیگران و یا غصب حقوق کسی.
( https://www. cnrtl. fr/definition/empeitement )
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زغم zoqam ( دری ) .
تخلف ( = تخطی ) : سرپیچی از یک قانون یا اجرا نکردن، ضعیف اجرا کردن، چیز دیگری را به جای آن اجرا کردن یا منحرف کردن آن از روندی که باید باشد و تضعیف آن چه که باید به آن احترام گذاشت؛ از میان بردن اعتماد دیگران به خویش و یا رفتن به جایی که نباید رفت و انجام دادن کاری که نباید کرد.
( https://www. cnrtl. fr/definition/violation ) .
همتای پارسی این واژه های عربی، اینهاست:
آخر āxer ( سغدی )
اخواس axvās ( سغدی: اخوای axvāy ) ،

تَجاوُز: ١. دستدرازی، دست - اندازی، دستیازی، چنگدرازی، چنگ - اندازی، چنگیازی، مرزشکنی، هریمشکنی ٢. سرپیچی ٣. یورش، تازش ۴. گذشت، چشمپوشی، بخشش، آمرزش
رابطه جنسی اجباری و با کتک خشونت
کار کثیف، بی وجدانی، بی ناموسی
در کشورهای عربی به معنی :سبقت غیر مجاز. ( رانندگی ) .
وتجاوز ( فارسی ) به عربی= غصب وإعتداء علی إعراض الناس.
حمله جنسی
حد شکنی
ورا رفتن
بیش از حد به حریم شخصی یک کشور یا فرد یا . . . نزدیک شدن و دست درازی و . . .
بیش از حد به حریم شخصی کسی نزدیک شدن که در آن شخص/کشور مورد آزار و ستم قرار میگیرد "چه با حرف چه با نماش و چه به طور فیزیکی "
زورگایی
تصرف کردن غارت کردن مال خود کرد
تجاوز:از اندازه خود فراتر رفتن،
زورمُرزیدَن .
مرزیدن. [ م ُ دَ ] ( مص ) نزدیکی کردن. مقارنه یافتن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . رجوع به مُرز شود
‏رَنپیدن = تجاوز کردن
رَنپش = تجاوز
{شاید با rape انگلیسی همریشه باشد}
بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب
‎#پارسی دوست
تجاوزیدن به کسی/جایی/چیزی.
Assault
زورگویی ستم کاری =تجاوز
پا از حد دراز کردن
حد شکنی٬مرز شکنی٬اجحاف٬دست درازی به حریم شخصی دیگران
حمله ی نامشروع به کسی چه زبانی چه غیرزبانی
درازدستی
تجاوز
نفوذ بیش از حد نیاز
چنگال یازی
زیاده روی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس