تجانف

لغت نامه دهخدا

تجانف. [ ت َ ن ُ ] ( ع مص ) میل کردن. ( از اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( ترجمان عادل بن علی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بچسپیدن و میل کردن. ( آنندراج ): غیرمتجانف لاثم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ماتجانفناالاثم ؛ ای لم ننحرف الیه و لم نمل. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

میل کردن ٠ بچسبیدن و میل کردن

پیشنهاد کاربران

کلمه : ( تجانف ) به معنای تمایل است ، ثلاثی مجرد آن جنف با جیم است که به معنای این است که دو پای شخصی متمایل به خارج از اندام خود بشود، و در نتیجه گشاد راه برود در مقابل کلمه ( حنف ) با حأ است ، که به
...
[مشاهده متن کامل]
این معنا است که پاهای شخصی از حالت استقامت متمایل به طرف داخل بشود، بطوری که وقتی راه می رود پاها به یکدیگر سائیده بشود.

عدول از حق و عدل

بپرس