تجارت کردن


مترادف تجارت کردن: بازرگانی کردن، دادوستد کردن، سودا کردن، معامله کردن

معنی انگلیسی:
merchandise, trade, traffic

لغت نامه دهخدا

تجارت کردن. [ ت ِ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) سوداگری کردن. ( ناظم الاطباء ). بازرگانی. اتجار. تجارة. رجوع به تجارت و تجارة در همین لغت نامه شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بازرگانی کردن داد و ستد کردن معامله کردن .

مترادف ها

merchandise (فعل)
تجارت کردن

فارسی به عربی

بضاعة , تجارة

پیشنهاد کاربران

اتجار. [ اِت ْ ت ِ ] ( ع مص ) بازرگانی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) . خرید و فروش کردن. معامله. سودا. بیع و شری. تجارت. ( زوزنی ) :
هرکه شد مر شاه را او جامه دار
هست خسران بهر شاهش اتّجار.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

|| دارو بگلوی خود فروبردن. ( زوزنی ) . || میان دهن را علاج کردن. || علاج کردن. ( زوزنی ) . || خویشتن را علاج کردن به وجور. ( و وجور داروست که در دهن ریزند ) . دارو گرفتن بوجور. ( منتهی الارب ) .

بپرس